روزشمار عملیات های دفاع مقدس

نوار زمان هشت سال جنگ تحمیلی

کد خبر : 55561
تاریخ خبر : 1403/11/09-01:07
تاریخ به روز رسانی : 1403/11/09-08:57
تعداد بازدید : 71
نسخه قابل چاپ

زندگی نامه سردار شهید محمد بروجردی

شهید محمد بروجردی متولد سال ۱۳۳۳، از مبارزان انقلابی با رژیم پهلوی و از پایه گذاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که نقش بسزایی در مبارزه با ضدانقلاب در کردستان ایفا کرد و سرانجام سال ۱۳۶۲ در جاده مهاباد به نقده به شهادت رسید.

زندگی نامه سردار شهید محمد بروجردی
دانلود فایل ضمیمه ویدیویی
تولد، دوران کودکی و تحصیل
محمد بروجردی سال ۱۳۳۳ در منطقه پورد دره گرگی بروجرد متولد شد. پنج خواهر و برادر بودند که در خانواده میرزا صدایش می زدند. وی در شش سالگی پدر خود را از دست داد و همین موضوع باعث شد تا مادرش، محمد و پنج فرزند دیگرش را با خود به تهران آورد؛ لذا محله مستضعف نشین مولوی، مقر خانواده بروجردی شد.
محمد بروجردی از همان کودکی و با رفتن به مدرسه در کنار تحصیل، کمبود درآمد ناشی از فقدان پدر را با کار کردن جبران کرد. شب ها کار می کرد و روز ها درس می خواند، همین اتکا به خود بود که از او در روز های سخت جنگ مردی بزرگ و بالنده ساخت. مادرش گفته است: محمد شش ساله بود که یتیم شد، از هفت سالگی روز ها را در یک دکان خیاطی کار می کرد، اسمش را در یک مدرسه شبانه نوشتم و شب ها درس می خواند، همه او را دوست داشتند، چه معلم چه صاحب کارش .
پس از عزیمت خانواده اش به تهران، محمد در شرایط جدیدی قرار گرفت. ۱۴ ساله بود که با شرکت در کلاس های آموزش قرآن و معارف اسلامی، قدم به دنیای پر تب تاب مبارزه گذاشت، وی با شرکت در کلاس های فراگیری قرآن، روح و جانش با فرامین و معنویت قرآن عجین و در همین کلاس ها با جلسات مخفی و نیمه مخفی و گروه های مذهبی و سیاسی آشنا شد. وی این روز ها را چنین حکایت کرده است: وقتی به این کلاس ها رفتم، قرآن را خواندم و مفهوم آیات را فهمیدم، چشم و گوشم روی خیلی مسائل باز شد، معنای طاغوت را فهمیدم، فهمیدم امام کیست و چرا او را از کشور تبعید کرده اند .

در بند اسارت طاغوت
پس از چندی با تشکیلات مکتبی "هیأت های مؤتلفه اسلامی" مرتبط شد و ضمن شرکت در جلسات نیمه مخفی سیاسی- عقیدتی، که به همت شهید بزرگوار "حاج مهدی عراقی" تشکیل می شد، سطح بینش مکتبی و دانش مبارزاتی خود را بالا برد.
در سال ۱۳۵۰ ازدواج کرد و یکسال بعد به خدمت نظام وظیفه فراخوانده شد، مادرش می گوید: به او گفتم پسر حالا که احضارت کرده اند می خواهی چکار کنی؟ گفت: مادر من مسلمانم، مطمئن باش تا جایی که بتوانم تن به چنین ذلتی نمی دهم، من از خدمت به این شاه لعنتی بی زارم می فهمی مادر، بیزار!
محمدکه علاقه ای به خدمت در ارتش شاهنشاهی نداشت اندکی پس از این فراخوان به قصد دیدار با مرشد در تبعید مکتب انقلاب، حضرت امام خمینی(ره) از خدمت فرارکرد، اما حین عبور از مرز زمینی ایران - عراق توسط عناصر ساواک رژیم شناسایی و دستگیر شد.
مادر محمد از این دوران می گوید: خبر آوردند که او را در خوزستان سر مرز گرفته اند، رفتم اهواز، سازمان امنیت، عکسش دستم بود و گریه می کردم... از آن جا رفتم زندان ساواک سوسنگرد... این پسر آ ن جا بود، وقتی وارد اتاق بازجویی شدم دیدم او را از پاهایش به سقف آویزان کرده اند و کتکش می زنند.
همین طور مثل باران چوب و شلاق و باطوم بود که روی سر صورت بچه ام می بارد ولی حتی یک آخ هم از او نشنیدم.

مجاهد فتوایی
محمد نهایتا پس از شش ماه اسارت از زندان آزاد شد، همزمان با آزادی از محبس، بلافاصله او را تحویل ارتش دادند و بدین ترتیب محمد جهت خدمت اجباری سربازی به تهران آمد، پس از خاتمه دوران سربازی با تجاربی که از دوران زندان و خدمت در ارتش کسب کرده بود، این بار به طور حرفه ای قدم به میدان مبارزات سیاسی- مکتبی گذاشت. درقدم نخست در صدد برآمد تا با روحانیت متعهد پیرو خط امام تماس و ارتباط بر قرار نماید.
چندی بعد در رابطه با تشکل های فرهنگی- تبلیغاتی دست به کار چاپ، تکثیر و توزیع اعلامیه ها و پیام های حضرت امام شد.
مادر محمد از فعالیت های او در این مقطع خاطرات جالبی دارد: خانه ما در مولوی تبدیل شد به مرکز انتشار اعلامیه ضد رژیم، محمد به همراه چند نفر از دوستانش در طبقه همکف یکی از اتاق ها سه چهار دستگاه خیاطی گذاشتند و عده ای بی وقفه پشت این چرخ ها کار می کردند... این ظاهر قضایا بود، درست در زیرزمین همین اتاق آن ها چاپخانه مجهزی داشتند که شبانه روز کار می کرد. سرو صدایش تمام محله را برداشته بود، البته باعث سوء ظن کسی نمی شد، هر کس به خانه می آمد فکر می کرد این همه سرو صدا مال آن چهار تا چرخ خیاطی است.
با درس هایی که از فعالیت های سیاسی- تبلیغاتی گرفته بود، نهایتا به این نتیجه رسید که در راه سرنگونی دیکتاتوری آمریکایی شاه، صرفا به مبارزه سیاسی نباید بسنده کرد.
به روایت سردار "حاج سعید قاسمی": در سال ۱۳۵۵ در معیت چند تن از دوستانش برای آموزش اصول و قواعد جنگ های پارتیزانی راهی سوریه شد، در سوریه حاج آقا و دوستانش به اردوگاه های نظامی "جنبش امل" معرفی و سرگرم طی دوره های رزم چریک شهری و نبرد پارتیزانی شدند، بعد از ختم دوران آموزشی شهید بروجردی و دوستانشان تصمیم می گیرند تا جهت گرفتن حکم شرعی مبارزه مسلحانه به نجف رفته و با حضرت امام ملاقات نمایند... اما بنا به برخی مسایل و معضلات، خصوصا گرم شدن روابط رژیم بعث عراق با دیکتاتوری شاه، امکان سفر آنان به عراق منتفی شد و ناچار به ایران برگشتند.
محمد، خود از جمله دلایل اصلی بازگشت از سوریه را، واهمه از غلتیدن به ورطه سیاست بازی ها و تزهای شبه مارکسیستی که در صفوف برخی گروه های مقاومت لبنانی ـ فلسطینی حاکم بود، ذکر می کرد.
پس از چاپ مقاله موهن ساواک در روزنامه "اطلاعات" و قیام خونین ۱۹ دی ماه سال ۱۳۵۶، و سرکوبی خیزش روحانیت و مردم شهر قم، محمد یک رشته عملیات چریکی فشرده و ضربتی را علیه تأسیسات سیاسی ـ امنیتی و مراکز به ظاهر فرهنگی رژیم و حامیان آمریکایی آن، طراحی و اجرا کرد، از جمله این رشته فعالیت های مسلحانه، می توان به موارد ذیل اشاره نمود:
۱- انفجار رستوران خوانسالار، عشرتکده و محل تجمع و عیاشی مأمورین آمریکایی ستاد آسیای جنوب غربی C.I.A در تهران.
۲- انفجار اتوبوس نظامی حامل مستشاران آمریکایی، در لویزان.
۳- خلع سلاح مأمورین قرارگاه شهربانی شاهنشاهی در تهران.
۴- عملیات نظامی علیه یک رشته از مراکز ساواک، در ۱۵ خرداد ۱۳۵۷.
۵- انفجار تأسیسات برق مراکز رژیم، موسوم به "کاخ جوانان"، در منطقه شوش تهران و...
در رابطه با کلیه این سلسله عملیات، مسئولیت شناسایی سوژه ها، گردآوری اطلاعت لازمه، طرح و برنامه ریزی دقیق هر یورش، بر عهده محمد بود، ضمن آن که پس از طی مراحل مقدماتی مربوط به هر عملیات، محمد با رابطین خود در صفوف روحانیت مبارز پیرو خط امام تماس می گرفت و تنها پس از کسب مجوز شرعی، دست به کار اجرای عملیات می شد.

آشنایی با فنون چریکی در سوریه
سال ۱۳۵۵ محمد بروجردی در معیت چند تن از دوستانش برای فراگیری قواعد جنگی راهی سوریه شد تا بتواند در کنار مبارزان کشور های عربی منطقه با فنون چریکی آشنا شود، مدتی بعد به جنبش امل معرفی شدند و دوره های رزم چریکی شهری و نبرد پارتیزانی را گذراندند.
سردار سعید قاسمی گفته است: در سال ۱۳۵۵ در معیت چند تن از دوستانش برای آموزش اصول و قواعد جنگ های پارتیزانی راهی سوریه شد، در سوریه حاج آقا و دوستانش به اردوگاه های نظامی جنبش امل معرفی و سرگرم طی دوره های رزم چریک شهری و نبرد پارتیزانی شدند، بعد از ختم دوران آموزشی شهید بروجردی و دوستانشان تصمیم می گیرند تا جهت گرفتن حکم شرعی مبارزه مسلحانه به نجف رفته و با حضرت امام ملاقات نمایند...، اما بنا به برخی مسایل و معضلات، خصوصا گرم شدن روابط رژیم بعث عراق با دیکتاتوری شاه، امکان سفر آنان به عراق منتفی شد و ناچار به ایران برگشتند .
محمد بروجردی از جمله دلایل اصلی بازگشت خود از سوریه را، واهمه از غلتیدن به ورطه سیاست بازی ها و تز های شبه مارکسیستی که در صفوف برخی گروه های مقاومت لبنانی ـ فلسطینی حاکم بود، ذکر می کرد.

عملیات ها'>عملیات های چریکی و ضربتی
محمد بروجردی با درس هایی که از فعالیت های سیاسی- تبلیغاتی گرفته بود، نهایتاً به این نتیجه رسید که در راه سرنگونی دیکتاتوری آمریکایی شاه، صرفاً به مبارزه سیاسی نباید بسنده کرد؛ لذا پس از چاپ مقاله موهن ساواک در روزنامه اطلاعات و قیام خونین ۱۹ دی سال ۱۳۵۶ و سرکوبی خیزش روحانیت و مردم شهر قم، وی یک رشته عملیات چریکی فشرده و ضربتی را علیه تأسیسات سیاسی ـ امنیتی و مراکز به ظاهر فرهنگی رژیم و حامیان آمریکایی آن، طراحی و اجرا کرد از جمله این رشته فعالیت های مسلحانه، می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
۱- انفجار رستوران خوانسالار، عشرتکده و محل تجمع و عیاشی مأمورین آمریکایی ستاد آسیای جنوب غربی C.I.A در تهران.
۲- انفجار اتوبوس نظامی حامل مستشاران آمریکایی در لویزان.
۳- خلع سلاح مأمورین قرارگاه شهربانی شاهنشاهی در تهران.
۴- عملیات نظامی علیه یک رشته از مراکز ساواک در ۱۵ خرداد سال ۱۳۵۷.
۵- انفجار تأسیسات برق مراکز رژیم موسوم به کاخ جوانان در منطقه شوش تهران و...
در رابطه با کلیه این سلسله عملیات، مسئولیت شناسایی سوژه ها، گردآوری اطلاعات لازمه، طرح و برنامه ریزی دقیق هر یورش، بر عهده محمد بروجردی بود، ضمن آن که پس از طی مراحل مقدماتی مربوط به هر عملیات، وی با رابطین خود در صفوف روحانیت مبارز پیرو خط امام تماس می گرفت و تنها پس از کسب مجوز شرعی، دست به کار اجرای عملیات می شد.

حفاظت از امام
با اوج گیری روند انقلاب اسلامی، محمد به صورت شبانه روزی، درگیر هدایت و اجرای مسائل سیاسی نظامی نهضت گردید. در دوازدهم بهمن سال ۱۳۵۷، هم زمان با ورود پیروزمندانه حضرت امام به ایران، به امر شهید مظلوم "دکتر بهشتی" و با نظارت "حاج عراقی" مسئولیت تشکیل و سرپرستی گروه حفاظت از رهبر کبیر انقلاب، به محمد محول شد، او به همراه دیگر همرزمانش، مسئولیت حراست از امام بزرگوار را در فرودگاه مهرآباد، مسیر بهشت زهراء(س) و "مدرسه علوی" عهده دار شد، سپس بلافاصله دست به کار تشکیل و سازماندهی یگان حفاظت محل سکونت حضرت امام در تهران گردید.
در پی آغاز درگیری های مسلحانه مردم و نیروهای شاه در روزهای ۲۱ و ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ ، محمد نیز هم دوش دیگر رزمندگان انقلاب به صفوف متزلزل قوای آریامهری حمله ور شد، او نقش چشمگیری در تصرف "پادگان جمشیدیه" و نیز آزادسازی مراکز رادیو و تلوزیون از لوث چکمه پوشان گارد جاویدان ایفا کرد، در همین عملیات اخیر، با اصابت گلوله ای از ناحیه پا مجروح شد.

مدیریت زندان اوین
پس از سرنگونی رژیم منحوس پهلوی و پیروزی مرحله نخست انقلاب اسلامی، فعالیت های انقلابی محمد دامنه گسترده تری پیدا کرد. پس از چندی، مسئولیت سرپرستی "زندان اوین"، که عمده زندانیان آن از عناصر غارت، شکنجه و سرکوب دولت، ساواک و ارتش شاهنشاهی بودند، به محمد محول شد.
سلوک اسلامی انسانی محمد در برخورد با زندانیانی چنین منفور، باعث شد تا تنی چند از همرزمانش به او خرده بگیرند.
یکی از دوستان محمد در این رابطه می گوید: وقتی زمزمه های نارضایتی به گوش بروجردی رسید، سخت متغیر شد و گفت: ما اگر مسلمان هم نبودیم، باز مسئولیت انسانی و وجدانی به ما حکم می کرد با زندانی برخورد صحیح داشته باشیم، به علاوه، ما در دستگاه عدالت انقلاب، ضابطیم، نه قاضی، اگر بخواهیم به عنوان ضابطین محکمه انقلاب همان برخوردی را با این زندانیان داشته باشیم که قبل از پیروزی آن ها با ما داشتند، پس دیگر چه فرقی میان یک انقلابی مسلمان با یک ساواکی وجود دارد؟ اگر در بین برادران ما، کسی هست که به برخورد بنده با این ها(زندانیان) اعتراض دارد، برود احکام مربوط به اسیر و زندانی را در متون شرعی پیدا کند و بخواند.

تشکیل نیروی مسلح
انجام وظیفه محمّد در این سمت، چندان به درازا نینجامید، تو گویی سرنوشت فرزند خطه شهید پرورِ بروجرد، در عرصه ای دیگر می باید رقم می خورد.
به گفته سردار سرلشگر "محسن رضایی": محمّد از بنیانگذاران اصلی سپاه بود، او یکی از دوازده نفری بود که سپاه را پایه گذاری کردند، البته برخی از این افراد، مثل شهید "محمّد منتظری" و... بعد ها به شهادت رسیدند.
تحت نظارت شورای انقلاب، با کوشش فراوان و خستگی ناپذیر محمّد و یارانش، بازوی مسلح انقلاب اسلامی در بهار ۱۳۵۸ تأسیس شد.
در آن مقطع، خود محمّد در شورای مرکزی سپاه آغاز به کار کرد و به فاصله کوتاهی پس از آن، مسئولیت معاونت عملیات "پادگان ولی عصر"(عج) را عهده دار گردید، او شدیداً به ضرورت تداوم تربیت عقیدتی-سیاسی در کنار آموزش نظامی عناصر سپاه و نظارت روحانیت انقلابی پیرو خط امام بر عملکرد کلی این نهاد انقلابی تأکید داشت. فلسفه تأکیدی این همه شدید را خودش این گونه بیان می کرد: امام می فرمایند همه هدف ما، مکتب ماست آن ها که مکتب را قبول ندارند، می گویند نتیجه چنین اعتقادی، می شود انحصار طلبی!... ما اگر که شمشیر به دست گرفته ایم، باید "لتکون کلمة الله هِی العُلیا" شمشیر بزنیم، برای اینکه حکم خدا، دین خدا، روی کار بیاید.
اگر هدف ما اجرای حکم خدا و حاکمیت دین او نباشد، دیگر مبارزه چه فایده ای دارد؟ حالا چه شاه باشد، چه کس دیگری، آن وقت چه فرقی خواهد داشت که ما برای چه کسی می جنگیم؟ بحث ما و هدف ما این است که حکم خدا پیاده بشود، اگر عمل به این وظیفه باعث می شود ما را انحصارطلب معرفی کنند، البته به این معنا، ما انحصار طلبیم!

جهاد مسیحایی
با گسترش غائله آفرینی تجزیه طلبان تحت الحمایه آمریکا و بعث عراق در کردستان، محمّد در رأس گروهی از سپاهیان کم ساز و برگ انقلاب، ابتدا به کرمانشاه و از آن جا به سنندج رفت، از همان بدو ورود به منطقه، فرماندهی عملیات قلع و قمع قوای تا بن دندان مسلح ضدّ انقلاب در کردستان را بر عهده گرفت.
در شرایطی که سنندج و پادگان لشگر ۲۸ ارتش در این شهر به محاصره کامل قوای ائتلافی ضدّ انقلاب، از دموکرات و کوموله گرفته تا چریک های فدایی و پیکار درآمده بود، محمّد و تنی چند از همرزمانش توسط یک هلیکوپتر S.T.۲۱۴ هوانیروز در پادگان سنندج پیاده شدند.
در چنین شرایط وخیمی، محمّد مصمم و قاطع با تنگناها و معضلات موجود برخوردی حساب شده داشت و با مکرر تلاوت کردن آیات قرآنی و جملات حماسی حضرت امیر(ع) از نهج البلاغه، جمع کوچک رزم آوران مدافع پادگان را تهییج و به ادامه پایداری و ایثار تحریص می کرد.
همرزم محمّد، تیمسار شهید "علی صیاد شیرازی"، از آن روزها می گوید: موقعی که ضدّ انقلابیون، محل باشگاه افسران لشگر ۲۸ را در سنندج محاصره کردند، بچه های ما در آن جا مدت ۴۰ شبانه روز در محاصره مطلق بودند. حتی چیزی برای خوردن هم نداشتند؛ با این حال استقامت می کردند. شهید بروجردی، برای رهایی این ها، دست به هر کاری می زد... او آنقدر در این راه استقامت کرد که با همکاری و یکدلی رزمندگان سپاه و ارتش، پس از مدتی کوتاه، محاصره در هم شکست. نمونه چنین صحنه هایی را در آن زمان زیاد داشتیم که ایشان همیشه با همین پایمردی و استقامت به مصاف ضد انقلابیون می رفتند.
در کنار نبرد قاطع و قهرآمیز با تجزیه طلبان، محمد به راستی عامل به رأفت و برخورد برادرانه با مردم مستضعف کردستان بود.
سردار سرتیپ "حاج سعید قاسمی" از خصایص مردمی محمد، خاطرات شیرینی به یاد دارد: در همان شب های اول آزادسازی سنندج، که ضد انقلابیون شکست خورده با سلاح های سبک و نیمه سنگین از هر طرف به سوی مردم و نیروهای انقلاب شلیک می کردند و رفت و آمد در سطح معابر شهر تقریبا غیرممکن به نظر می رسید، به حاج آقا خبر دادن که در یکی از خانه های نزدیک پادگان، خانم بارداری هست که زمان وضع حمل او فرا رسیده. منتهی با توجه به عدم امنیت در سطح شهر، بردن او به بیمارستان غیرممکن است، شهید بروجردی، بلافاصله نشانی آن خانه را گرفت، تنها و بدون محافظ، سوار بر ماشین فرسوده به آن جا رفت و با کمک شوهر آن خانم، او را به بیمارستان سنندج منتقل کرد، تنها بعد از اطمینان خاطر از وضعیت این خانواده کُرد بود که از بیمارستان به پادگان برگشت.

همرزمان فرمانده کبیر
اصولاً دلسوزی محمد نسبت به مردم کردستان حد و مرز نداشت، به آن ها از صمیم قلب احترام می گذاشت، جالب اینکه مردم کردستان نیز به او علاقمند شده و بردارانه دوستش داشتند، جاذبه محبت آمیز بروجردی آنقدر نیرومند بود که اطفال معصوم، به محض دیدن او به سویش می دویدند، با او بازی می کردند و او شاد و خندان دست نوازش بر سرشان می کشید.
هم زمان، به کار گسترش سازمان رزم قوای سپاه می پرداخت، بسیاری از همین عناصر، بعدها جزو نخبه ترین فرماندهان یگان های رزمی سپاه، چه در کردستان و چه در سایر جبهه های ۸ سال دفاع مقدس ملت ایران شدند.
از جمله شاگردان و برگزیدگان نامی این معلم کبیر در بین سرداران سپاه اسلام می توان به:
- سردار شهید "حاج احمد متوسلیان"، فرمانده سپاه مریوان، بنیانگذار لشکر ۲۷ مکانیزه محمد رسول الله(ص) و فرمانده عملیات قرارگاه نصر.
- سردار شهید "ناصر کاظمی"، فرمانده سپاه کردستان، نخستین فرمانده تیپ ویژه شهدا و فرمانده شهر پاوه.
- سردار شهید "علی گنجی زاده"، دومین فرمانده تیپ شهدا.
- سردار شهید "حاج محمد ابراهیم همت"، فرمانده سپاه پاوه، دومین فرمانده لشکر ۲۷ مکانیزه محمدرسول الله(ص) و فرمانده سپاه ۱۱ قدر.
- سردار شهید "سعید گلاب"، مسئول آموزش عقیدتی سپاه منطقه ۷.
- سردار شهید "صادق نوبخت"، فرمانده سپاه غرب کرخه.
- سردار شهید "حاج علی اصغر اکبری"، فرمانده سپاه سردشت.
- سردار شهید "ناصر صالحی"، فرمانده سپاه پاوه.
- سردار شهید "غلامعلی پیچک"، و "محسن حاج بابا".
- سردار شهید "مختار تولی خانلو"، فرمانده سپاه باینگان.
- سردار شهید علی فضل خانی ، مسئول یگان پدافند قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع) اشاره کرد.
به دنبال جنایات فجیعی که نسبت به عناصر انقلاب و جهادگران بی دفاع در سطح کردستان به وقوع پیوست، به ویژه پس از سر بریدن پاسداران مجروح در بیمارستان شهر پاوه توسط عوامل بعث، با صدور فرمان حضرت امام در مرداد ۱۳۵۸، محمد و رزم آوران تحت امر او جهت سرکوبی ضد انقلاب عازم پاوه شدند، طولی نکشید که باند خائن دولت موقت، اقدام به اعزام هیأت به اصطلاح "حسن نیت" به مناطق کردنشین غرب کشور نمود.

تأسیس پیشمرگان کُرد مسلمان
با اقدامات خائنانه دولت موقت و به ویژه به دستور هیأت "حسن نیت" لیبرال ها، کلیه مواضعی که وجب به وجب آن ها با نثار خون رشیدترین جوانان این مرز و بوم از چنگال پلید ضد انقلاب آزاد گشته بود، توسط "لیبرال دوله های موقت"، دو دستی تقدیم ضد انقلاب گردید.
در این دوران سخت و مشقت بار، محمد نه تنها مأیوس نشد بلکه طرح تشکیل "سازمان پیشمرگان مسلمان کرد" را تدوین و به شورای عالی سپاه عرضه داشت.
با وجود کارشکنی و مخالفت شدید لیبرالهای خائن، این طرح با هم فکری و همیاری پیگیر عناصر پیرو خط امام در شورای انقلاب، به ویژه شهید بزرگوار "آیت الله دکتر بهشتی" تصویب شد و مسئولیت تشکیل این سازمان نیز مستقیما به خود محمد محول گردید.
محمد خود در یکی از جلسات توجیهی فرماندهان سپاه در غرب کشور با بیانی گرم و گیرا در این مورد گفته بود: صف مردم کُرد، از صف ضد انقلاب جداست.
این مردم مسلمانند، فطرتاً خواهان حکومت اسلامی اند، وقتی دست رحمت نظام بر سر آن ها گسترده شود، بدیهی است که سلاح بدست گرفته و با تمام قدرتشان، به مصداق کریمه " اشداء علی الکفار"، با تجزیه طلبان ملحد خواهند جنگید . استقبال مردم مؤمن و محروم کردستان از امر تسلیح و شرکت در مدافعین انقلاب آنقدر چشمگیر بود که موازنه قدرت را در منطقه به زیان گروهک های تجزیه طلب بر هم زد.

مقابله با بعثیون
با شروع تهاجم ارتش عراق به خاک میهن اسلامی در مهر ماه ۱۳۵۹، محمد به همراه تنی چند از همرزمانش، راهی "سر پل ذهاب" شد. در جریان محاصره این شهر، که می رفت تا منجر به اشغال آن توسط ارتش بعث شود، محمد و یارانش طی یک رشته نبردهای سخت و سهمگین پوزه لشگرهای تانک و کماندویی دشمن را به خاک مالیده و شهر را از خطر سقوط حتمی نجات دادند.
در این نبرد نابرابر، محمد چندین بار تا پای شهادت پیش رفت و بالاخره هم از ناحیه دست جراحت سختی برداشت. آنچه در این دوران بر صعوبت کار محمد و همرزمانش در جبهه های غرب صد چندان می افزود، تسلط بلا منازع لیبرالیزم منحط و در رأس آن بنی صدر خائن، بر مقدارات جبهه و جنگ بود.
سردار شهید "حاج همت" از تلخ کامی های فرزندان انقلاب بر اثر سیاست های مخرب لیبرال ها در ماه های آغازین جنگ، فراوان گفته ها داشت، از جمله اینکه: در یک جلسه نظامی به اتفاق شهید بروجردی و سایر برادران سپاه غرب کشور، به بنی صدر گفتیم عراق چندان هم که وانمود می کنید، آسیب ناپذیر نیست.
شما کافیست یک تیپ نیرو به ما بدهید تا ضربات خوبی به دشمن در جبهه غرب، در عمق شهرهایش وارد کنیم. پاسخ بنی صدر را هیچ وقت از یاد نمی برم که گفته بود ما نیروهایمان را برای دفاع از جنوب لازم داریم. من حتی یک نفر هم در اختیار شما قرار نمی دهم! . این توجیه ریا کارانه سمبل لیبرالیزم در حالی بود که خط سازش در جنوب نیز کارنامه سیاهی از خود بر جای گذاشت.
آری، در عرف لیبرالیزم منحط، رزم آوران مظلوم سپاه، مردانی همچون "محمد بروجردی"، عناصری فاقد مسئولیت و مخل مدیریت جنگ معرفی می شدند! پس از حذف لیبرال ها و باند خائن بنی صدر از مقدرات دستگاه اجرایی کشور، به دنبال اتخاذ یک رشته تدابیر دفاعی نوین، سردار رشید کردستان، در رأس گروهی از فرماندهان جنگ آزموده و زبده نبردهای غرب کشور، جهت تشکیل، سازمان دهی و کادربندی یگان های رزمی نیروی زمینی سپاه در جبهه های جنوب راهی خوزستان شد.
از زمره این فرماندهان می توان به سرداران رشید "حاج احمد متوسلیان"، "حاج محمد ابراهیم همت"، "حاج عباس کریمی"، "رضا چراغی"، "محسن وزوایی"، "علیرضا ناهیدی"، "اکبر حاجی پور" و... اشاره کرد.
علی رغم مسئولیت سنگین رهبری نبردهای غرب کشور، محمد لحظه ای از جبهه های جنوب غافل نبود، به ویژه در رابطه با تثبیت "فتح بستان" - نبرد طریق القدس با اجرای دو رشته عملیات انحرافی، در حماسه شگرف "فتح المبین" - دوم فروردین ۱۳۶۱ نقشی ارزنده و اساسی ایفا کرد.

مرد خستگی ناپذیر
یکی از همرزمانش در باب استقامت و پایمردی محمد در بحبوحه نبرد عملیات "مطلع الفجر" روایت می کند: در این عملیات ما و سایر فرماندهان ارتش و سپاه به اتفاق ایشان روی یکی از ارتفاعات "تنگ کورک" مستقر شده بودیم. در شرایطی که حتی آب برای وضو گرفتن هم در دسترس نبود... ایشان در آن شرایط دشوار و گرمای نفس بُر، یازده شبانه روز پلک بر هم نزد، کنار ما ماند و نبرد را رهبری کرد. روزهای آخر ما و فرماندهان ارتش حتی با التماس، مصرانه از او خواستیم برود کمی استراحت کند، اما قبول نکرد.
سردار سرتیپ "قاسمی"، نیز این گونه گواهی می دهد: معمولا استراحت های حاج آقا در جاده ها و بین راه بود. اصلا از سپیده صبح تا دیر وقت شب در حال تردد و سرکشی به خطوط و مناطق عملیاتی بود و در جلسات طولانی و خسته کننده در طرح و برنامه ریزی عملیات شرکت مستقیم و فعال داشت.
از نیمه شب تا یک ساعت مانده به اذان صبح سرگرم نماز شب و تلاوت قرآن و ادعیه می شد و ذکر می گفت، اگر قیلوله کوتاه یک ساعته او را تا پیش از اذان صبح در نظر نگیریم، باید بگویم این مرد عمده خواب و استراحتش حین تردد در جاده ها، داخل ماشین بود .
پس از تقسیم سپاه به مناطق مجزا در سطح کشور، فرماندهی منطقه ۷ سپاه کشور، شامل استان های همدان، کرمانشاه، کردستان و ایلام به کف با کفایت محمد سپرده شد.
چندی بعد، طی جلسه ای که در آذربایجان غربی تشکیل شده بود، محمد پیشنهاد تشکیل قرارگاهی مستقل برای طراحی، هدایت و رهبری مشترک و منسجم نیروهای ارتش و سپاه در جنگ های غرب کشور را مطرح ساخت. پیشنهادی بدیع، که با استقبال گرم فرماندهان ارشد سپاه و ارتش مواجهه شد.
محمد بلا فاصله دست به کار تشکیل این قرارگاه گردید، قرارگاهی که نام پرچمدار رشید اسلام حضرت خاتم الانبیاء (ع) را به خود گرفت، پس از تشکیل این قرارگاه، فرماندهان ارتش و سپاه مصرانه فرماندهی آن را به محمد پیشنهاد کردند.
همسر محمد، از عکس العمل او نسبت به این پیشنهاد می گوید: فرماندهی قرارگاه حمزه(ع) به ایشان پیشنهاد شد، اما آن را قبول نکرند... تازه پس از درخواست های زیادی که شد مسئولیت قائم مقامی فرماندهی این قرارگاه را پذیرفتند.

منش محمد
در وصف خصایل اخلاقی محمد، همین بس که عموم مردم کردستان لقب "مسیح کردستان" را به او پیشکش کرده اند.
محمد، علی رغم موقعیت درخشان و برجسته ای که در بین فرماندهان عالی رتبه نیروهای مسلح انقلاب اعم از ارتش و سپاه داشت، چنان کف نفس و تواضعی از خود بروز می داد که در بین تمامی رزم آوران جبهه های غرب و جنوب، اخلاص او زبانزد خاص و عام شده بود.
با توجه به اینکه فرماندهی عالی جنگ در جبهه های شمال غرب و غرب کشور را برعهده داشت، بارها مخبرین جراید و اکیپ های گزارشی رادیو برای مصاحبه به سراغش می رفتند اما هر بار دست خالی برگشتند.
چرا که مسیح کردستان، همواره از دوربین های تلویزیونی و میکروفون ها گریزان بود، یکی از دوستانش در این باره می گوید: سعی داشت گمنام باشد، سعی می کرد وجودش در جامعه مطرح نشود، معتقد بود که تمام اجر یک کار، در گمنامی عامل آن است.
سخت اصرار داشت بر این گمنامی، یک بار که اکیپ فیلمبرداری تلویزیون غافلگیرانه از او فیلمبرداری کرد، مصرانه مانع از ادامه کارشان شد، می گفت: از من فیلمبرداری می کنید؟ بروید استغفار کنید... شما باید بروید از این بچه رزمنده ها که دارند می جنگند فیلم بگیرید...
سردار سرتیپ "قاسمی" نیز از عشق و ارادت عمیق محمد به فرزندان معنوی حضرت امام این گونه یاد می کند: حاج آقا همیشه رسم داشتند که با بچه بسیجی ها حشر و نشر داشته باشند، با تمامی تنگی وقت و مسئولیت های سنگین که به عنوان فرمانده منطقه ۷ سپاه کشور داشتند، از کم ترین فرصت ها، برای رسیدگی به معضلات بسیجی ها استفاده می کردند.
در برخورد با نیروها، مصداق عینی "رحماء بینهم" بودند، درهر عملیات هم مثل یک نیروی ساده، دوش به دوش بسیجی ها می جنگید و پیشروی می کرد، برای همین هم بچه ها عاشق او بودند، اما خدا شاهد است که این مرد، از این همه عشق و ارادت، سر سوزنی دچار عجب و غرور نشد .
از دیگر مسائلی که محمد به شدت نسبت به آن پای بندی نشان می داد، رسیدگی و ملاقات با خانواده های شهدا و جانبازان بود، محبت و علاقه اش به یتیمان شهدا حد و حصری نداشت.
بارها با لحنی مؤکد گفته بود: خدا ما را به واسطه همین شهید داده ها( خانواده شهداء) امتحان می کند، مبادا با غفلت از آن ها، سختی و عذاب خدا را برای خودمان بخریم! . با گسترش دامنه فعالیت قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) در غرب، محمد ضرورت تشکیل یک یگان رزمی ویژه، جهت جنگ های غرب کشور را احساس نمود. بر حسب همین ضرورت نیز، او سازمان دهی، آموزش و کادربندی "تیپ ویژه شهدا" را در دستور کار خود قرار داد. مسئولیت فرماندهی این تیپ را نیز به سردار شهید "ناصر کاظمی" محول کرد.
حضور مستقیم او در تمامی مراحل نبرد تا به آن حد ملموس بود که به گفته سردار شهید "حاج همت": در جریان پاکسازی محور بانه سردشت؛ بعضی از برادران ما به شهید کاظمی گفته بودند، شما به بروجردی بگویید اینقدر جلو نیاید؛ احتیاجی به آمدن ایشان نیست. ما خودمان می رویم، شهید کاظمی، چندین بار درخواست بچه ها را با بروجردی مطرح کرد اما هر بار ایشان چیزی نمی گفت، نهایتا در برابر اصرار مؤکد شهید کاظمی گفته بود: اگر بنابر ولایت است، من بر شما ولایت دارم، اینقدر از حد خودتان خارج نشوید!.
"سرتیپ شهید آبشناسان" که خود در چندین نبرد دوشادوش محمد جنگیده بود، درباره روحیه معنوی او در میادین رزم گفته بود: در عملیات، دائم زیر لب با خودش زمزمه می کرد و نام خدا را بر زبان می آورد، چه در موقع سختی ها و چه در حین پیروزی، زبانش جز به شکر به درگاه خداوند نچرخید، واقعا ایشان مظهر توکل بودند.
همسر شهید، از یکی از آخرین دیدارهایش با محمد می گوید: به ایشان گفتم چهار سال است که در این منطقه هستیم، انشاءالله بعد از ختم جنگ به تهران برمی گردیم یا نه؟!. در جوابم گفتند: به خاطر نیاز شدید این منطقه، تصمیم گرفته ام در کردستان بمانم، کاری هم به ختم جنگ ندارم، گفتم: پس لابد باخبر شهادت شما به تهران بر می گردیم؟! خندید و چیزی نگفت.

شهادت
روز اول خرداد سال ۱۳۶۲، محمد بروجردی به همراه پنج تن دیگر از فرماندهان، به قصد انتخاب محلی مناسب برای استقرار تیپ ویژه شهدا ، شهرستان مهاباد را ترک کرد و با عبور از سه راهی مهاباد نقده خودرو حامل وی و دوستانش به مین برخورد کرد. صدای انفجار مهیبی بلند شد. ماشین از زمین کنده شد و تمام سرنشینان از آن به بیرون پرتاب شدند، محمد بروجردی حدود ۷۰ قدم دورتر از ماشین به زمین افتاد و وقتی بالای سرش رسیدند، همان تبسم گرم همیشگی را بر لب داشت؛ اما شهید شده بود.

سبک مدیریتی
باید لتکون کلمة الله هِی العُلیا شمشیر بزنیم
محمد بروجردی شدیداً به ضرورت تداوم تربیت عقیدتی-سیاسی در کنار آموزش نظامی عناصر سپاه و نظارت روحانیت انقلابی پیرو خط امام بر عملکرد کلی این نهاد انقلابی تأکید داشت و می گفت: امام می فرمایند همه هدف ما، مکتب ماست آن ها که مکتب را قبول ندارند، می گویند نتیجه چنین اعتقادی، می شود انحصار طلبی!... ما اگر که شمشیر به دست گرفته ایم، باید لتکون کلمة الله هِی العُلیا شمشیر بزنیم، برای اینکه حکم خدا، دین خدا، روی کار بیاید. ا
اگر هدف ما اجرای حکم خدا و حاکمیت دین او نباشد، دیگر مبارزه چه فایده ای دارد؟ حالا چه شاه باشد، چه کس دیگری، آن وقت چه فرقی خواهد داشت که ما برای چه کسی می جنگیم؟ بحث ما و هدف ما این است که حکم خدا پیاده بشود، اگر عمل به این وظیفه باعث می شود ما را انحصارطلب معرفی کنند، البته به این معنا، ما انحصار طلبیم! .

تقاضای نیرو با شرایط خاص برای اعزام به غرب کشور

شهید محمد بروجردی در نامه ای خطاب به یکی از فرماندهان، شرایط خاصی را برای نیروهایی که به جبهه غرب اعزام می شوند، اعلام کرده است. وی در این نامه نوشته است:
بسمه تعالی
برادر درویش پس از عرض سلام و آرزوی هدایت برای شما درخواستی دارم و آن این است که چه در ستاد سپاه مرکزی و چه سپاه تهران و یا پادگان ولی عصر جستجو کنید و برادرانی که دارای شرایط ذیل باشند، به غرب اعزام کنید البته قبلا با برادر رضایی فرمانده سپاه صحبت شده و ایشان ضمن تقبل اینکه افرادی که بعدا هم بیایند از نظر ایشان بلامانع است.
شرایط افراد
۱- داوطلب حداقل برای مدت شش ماه.
۲- تیپ فکری از افراد جا افتاده.
۳- اگر از نظر اخلاقی در حد بالا باشند خیلی بهتر است.
۴- یا دارای همسر نباشند و یا همسر ایشان در جهت اسلام باشد. اگر لا ایشان به غرب بیاید بهتر است.
البته خود شما هم از منظور ما مطلع هستید و لذا با بینش کامل ان شاءالله تلاش لازم را بکنید.
والسلام بروجردی

دست نوشته شهید بروجردی به مسئول جذب
- کسی می تواند به کردستان خدمت کند که عاشق خدمت به مردم کُرد باشد.
- همسرش می گوید: بروجردی با آوردن دوچرخه حسین(پسرش) به باختران مخالف بود چون خیلی از بچه های کرد همین دوچرخه را نداشتند.

سخنان حضرت امام( ره) در مورد شهید:
با اشاره به پیروزی های به دست آمده توسط شهیدان بروجردی وشهید آبشناسان،: اسلام و مسلمانان متعهد به این پیروزی های چشمگیر شما چشم دوخته اند و از یاد هیچ یک از ما نخواهند رفت. شما فرزندان ملت هستید. فتحی که به دست شما صورت گرفت برای ملت سرافرازی بود.

سخنان مقام معظم رهبری در مورد شهید محمد بروجردی:
... مرحوم شهید بروجردی بسیار فعال بود. یکبار در سال ۱۳۵۹ یا اوایل ۱۳۶۰ رفتم منطقه غرب. ایشان آن وقت در باختران بود و من از نزدیک شاهد کار او بودم.
اما چیزی که از شهید بروجردی در آنجا احساس کردم و یک احترام عمیقی از او در دل من بوجود آورد، این بود که دیدم این برادر، با کمال متانت و با کمال نجابت، به چیزی که فکر می کند، مسئولیت و وظیفه است. برخی با احساسات شخصی و گروهی فکر می کردند یک نفر که با او موافقند، او را تقویت کنند و کسی را که با او مخالفند، با او مخالف کنند.
اما شهید بروجردی هیچ گونه حرکتی که از آن حرکت، آدم احساس کند که در آن کار شکنی یا مخالفتی هست، انجام نمی داد و این، علاقه من به این شهید عزیز را خیلی بیشتر کرد.
من تصور می کنم روحیه آرامش و نداشتن حالت ستیزه جویی با دوستان و گذشت و حلم در مقابل کسانی که تعارض های کاری با او داشتند نشانه آن روح عرفانی شهید بود.
معاشرت که بتوانم جزئیات حالات عرفانی او را بدست بیاورم، متأسفانه نداشتم؛ ولی برخورده و رفتارها نشان دهنده معنویات و روحیات افراد هستند.

نظر شهید حاج محمد ابراهیم همت در مورد نفوذ کلام محمد بروجردی:
بودند برادرانی که در اثر فشار کار خسته شده بودند ولی بعد از چند دقیقه صحبت با شهید بروجردی، تمام مسائل آنها حل می شد و با دلی گرم و امیدوار دوباره سراغ کارشان می رفتند ... ما شاگرد او بودیم. ایشان دارای یکسری ویژگی های اخلاقی خاصی بودند که شاید من در طول زندگیم از کمتر انسانی دیدم و ولایت پذیری در این انسان بزرگ، استقامت و پایداری، اخلاق حسنه، خصوصاً در برخوردهای اجتماعی از ویژگی های خاص اولیه این مرد بود. او خیلی ساده از خطای دیگران درباره خویش می گذشت و به اشتباه خود اعتراف داشت و طلب عفو می کرد.

منبع : وب سایت دفاع پرس،همشهری،بولتن نیوز
برچسب ها : شهید محمد بروجردی سرداران شهید شهدای شاخص مسیح کردستان پیشمرگان کرد مسلمان دفاع مقدس جنگ تحمیلی زندگی نامه

نام*
ایمیل*
نظر*


© 1397 کلیه حقوق محفوظ است | طراحی وب سایت
x - »